تنگ بلور



یکی از موضوعاتی که میتونه منو از آدمهای دور و برم دور کنه ، اینه که احساس کنم اونها دلشون میخاد همه چیو در مورد من بدونن ، اما نمیخان در مورد خودشون اطلاعاتی بدن . 

شاید خیلی توقع بیجایی باشه ولی من اینجوریم

یکی از دلایلی که از آذرنوش خوشم نمیومد هم همین بود . اون خیلی سعی می کرد در مورد زندگیش چیزی به کسی نگه . نه خوشیهاشو ، نه ناخوشیهاشو 

اون هر روز یک شکل بود ، نه هیجان را میتونستی تو قیافش ببینی ، نه غم را و نه شادی را 

انگار یه ماسک  این شکلی برداشته بود و زده بود تو صورتش .

منم کلا یه آدمی هستم که زیر و روم یه شکله 

وقتی خوشحالم معلومه ، وقتی تو غم و غصه هم غرقم معلومه .

چیز پنهان ندارم . مریم هم داره یه چیزایی را از من پنهان می کنه . شاید واقعا اون چیزا به من ربطی نداشته باشه . شاید واقعا توقع بیجایی باشه که من از مریم دارم . ولی خوب من اینجوریم . 

ظاهر و باطن همینم . 

 


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها